خلاصه داستان : این سریال همراه با زندگی سلطان محمد فاتح، به دوره‌های مهمی از زندگی ایوب‌الانصاری که از چهره‌های برجسته عالم اسلام است می‌پردازد…

The project, which will follow the story on the life of one of the most important rulers in Ottoman history, Fatih Sultan Mehmed, will also feature important stages of the life of Eyüp el Ensari, an important figure in the Islamic world, in parallel with Fatih's life.

خلاصه داستان :

خلاصه داستان :

خلاصه داستان :

A young girl, with a troubled past, and a young boy fall in love in a small but beautiful town.

خلاصه داستان : ستاره چوپان از جایی شروع میشود که زهره دختر زیبای که در نیغده به دنیا اومده و بزرگ شده نمیخواد با آدم ثروت مند شهر کاپادوکیه به اسم فیکرت کارا کایا ازدواج کنه. زهره یه خاطر قدرتی که فیکرت کارا کایا داره محکوم به ازدواج با اون میشه.

Fikret Karakaya is a very powerful and feared man, coming from very wealthy family. Being and old man, he has a serious desire to marry young beautiful girl named Zühre. Zuhrs father unfortunately sells her to Fikret and she is forced to marry him. Zuhre has no support from her family or anyone else until she bumps into a young man Seyit. Seyit comes from honorable and respected family. He witnesses the struggle and torture Zuhre is going through and is helpless not to be able to help her properly...

خلاصه داستان : خلاصه داستان : “سنبل” دیوونه، توی عروسیِ خودش، عاشقِ “پیروز” میشه که کمانچه می‌زنه؛ حتی قوانین قبیله‌ای و باورهای دروغین هم نمی‌تونن مانع اون‌ها بشن.. کافیه که دل ها (قلب ها) باهم یکی باشن!

While serenading a wedding that quickly implodes, a nomadic musician falls for the bride, who runs afoul of her family. Now he has to save her life.

خلاصه داستان : خلاصه داستان : آلانور، یک تاجر مدرن و قوی، و ضیا، تاجر اهل آنتاکیا که به سنت ها بسیار پایبنده، در گذشته عاشق هم بودند. به خاطر خانواده هایشان در مقابل این عشق، ناخواسته از هم جدا شدند و زندگی دیگری را آغاز کردند. محمد، نورچشمی مادرش سحر. او پسر بزرگ ضیا هست که قصد دارد در آینده از کار خود دست بکشد. آسلی عاشق رقص، پر از شور زندگی، دختر کوچک ۱۹ ساله آلانور که سال آخر دبیرستان فرانسوی را می گذراند و هر قدم برای آینده خودش را به دقت برنامه ریزی می کند. سال‌ها بعد، مسیر آلانور و ضیا بار دیگر با عشق آسلی و محمد تلاقی می‌کند. هرچه ناتمام مانده بود، این بار مانعی برای عشق آسلی و محمد ایجاد می کند. در حالی که آلانور سعی می کند او را از محمد دور نگه دارد تا دخترش را با درس گرفتن از تجربیات خودش در امان نگه دارد، آیا سحر حرص حسادتی را که سال ها در درون خود نگه داشته است را بر سر آسلی خالی می کند؟ آیا ضیا علیرغم ناراحتی برای پسرش که سرنوشت خودش رو به تکرار تجربه میکنه، به تماشای این وضعیت میشینه؟ آیا آسلی و محمد می توانند همه را به چالش بکشند و بر همه موانع غلبه کنند و با نیروی عشق خود زخم های گذشته را التیام بخشند؟ یا در سرنوشت ضیا و آلانور سالها پیش سهیم خواهند شد؟

Alanur, a modern and strong businesswoman, and Ziya, a businessman from Antakya, who is close to his traditions, had a great love in the past. Because their families were against this love, they unintentionally separated and started other lives. Mehmet, the pupil of his mother Seher, is Ziya's eldest son, who plans to quit his job in the future. A dance enthusiast full of life, Aslı is Alanur's 19-year-old girl studying in the last year of French high school, where she has carefully designed every move of her future. Alanur and Ziya's paths cross once again after many years with Aslı and Mehmet's love.

خلاصه داستان : زمرد یه دختر زیبا ، خوش قلب ، باهوش و لجباز هست و دختری ۲۰ ساله است که برای کسی که دوستش داره همه کاری انجام میده ؛ زمرد از بچگی عاشق سرهات بوده و فقط سر راه این عشق یک مشکل بزرگ وجود داره و اونم دشمنی بین دوتا خانواده هست اما زمرد و سرهات هیچ نیتی برای گذشتن از این عشق ، عشقی که به نظر خیلی ها غیر ممکن به نظر میرسه ، ندارند.

After her boyfriend, Serhat, announced dead, Zümrüt was forced to marry his uncle. This crucial decision will turn her life upside down.

خلاصه داستان : داستان عشق حماسی آکیز، یک دختر کوهستانی جنگجو و شاهزاده باتوگا معلول، که هر دو توسط گوک هان در قرن هشتم در استپ های خشن آسیای مرکزی یتیم شدند.

The epic love between Akkiz, the legendary warrior mountain girl orphaned by Gök Khan Korkut Khan in the harsh steppes of Central Asia, and Gök Tegini Batuga, who was orphaned by Korkut Khan in the Gök Palace during Gokturk Khaganate.

خلاصه داستان : به نظر می رسد کودکانی که دائماً با تلفن های خود بازی می کنند ، بازی در خیابان را فراموش کرده اند. برای اصرار دوستان جدید ، بچه ها تصمیم می گیرند که دوباره در پارک بازی کنند تا این پایان یابد ...

Children who play constantly with their phones now seem to have forgotten to play on the street. At the insistence of new arrivals, children decide to play in the park again to end this course. But there is a problem: Bad Kazim sitting in the house next to the park. What is the secret of the evil Kazim who scares everyone who comes to the park? Will the children be able to take the park back from Kazım?

خلاصه داستان : داستان فیلم در مورد نویسنده ای است که در حال نوشتن یک کتاب در مورد خانواده و دوستان خود می باشد و…

Orhan who lived in London for years and did not come back to Turkey agrees to help Deniz -a famous director- edit his first book. Deniz has been living in a mansion with his family which started to lose its old brightness and power. Orhan finds himself in the middle of Deniz's complicated relationships, mysterious friends and stange family members. This is the first movie of Ferzan Ozpetek which is shot in Turkey after a long time. It is also based on his own book which has the same name with the movie.

خلاصه داستان : رجایی تیز چشم داستان یک دزد بر اساس رمان نویسنده مشهور پیامی صفا...

An ex-thief returns for the revange of his father's murder makes an intelligent plan to reach the killer, a godfather named as Ghost. During his robbery operations, he plays with the police chief who is trying to stop him. In his final robbery, he finds something different than what he expects, something bigger.