خلاصه داستان : پسری با فهمیدن اینکه پدرش که فکر می کرد مرده است و در سئول زندگی می کند ، بلوک های یخی را می فروشد تا هزینه سفر را برای ملاقات با او تأمین کند.

In 1969, a 10-year old boy's life takes a major turn when he discovers the father he never met is alive. Selling candy bars left and right to save up for a trip to see his dad, the boy embarks on a journey that could change his life forever.

خلاصه داستان : سو بک هیانگ، دختر ارشد پادشاه مورین، به دلیل جاه طلبی خواهر ناتنی اش، سول هی، از مقام شاهزاده خانمی محروم شد. او دختری فروتن و سخت کوش بود که به او آموخته شده بود که به داشته هایش قانع باشد. اما سرنوشتی که برای او رقم خورده بود، سرنوشتی بزرگ بود که نه تنها زندگی او و خانواده اش، بلکه کل کشور را تحت تأثیر قرار می داد. او باید در تلاش برای یافتن جایگاه خود در زندگی و مبارزه برای عشق، با چالش های زیادی روبرو می شد.

This is the story of Su Baek-hyang, born as the elder daughter of King Mu-ryeong but unable to retain her title of princess due to her ambitious younger sister, Sol-hui. Humble and hard-working, she was taught never to want or to desire beyond what she has, but the fate given to her is one that will affect not only her life and her family's lives, but the entire nation as she struggles to find her place in life and fight for love.

خلاصه داستان : در مورد پزشکی است که در اثر ملاقات با با یک نفر، شخصیتش تبدیل به یک شخصیت مهربان می شود. .

Lee Young-O is an excellent neurosurgeon with zero sympathy. One day, he becomes involved in bizarre patient deaths. He also falls in love and recovers his humanity.