خلاصه داستان : یک راننده جوان بدون هدف و یک نگهبان امنیتی دوستی عجیب و غریبی را شروع می کنند و ...

A directionless, young campus bus driver and a punk rock Samoan security guard named Pineapple form an unlikely kinship as they navigate the unpredictable late shift shit show known as the "drunk bus." Together, they break out of their endless loop and into a world of uncertainty, excitement and incredibly poor decision-making.

خلاصه داستان : تو به احساسات من صدمه زدی ازدواج دیرینه یک رمان نویس به طور ناگهانی به هم می ریزد وقتی او می شنود که شوهرش واکنش صادقانه اش را به آخرین کتابش نشان می دهد...

A novelist's longstanding marriage is suddenly upended when she overhears her husband giving his honest reaction to her latest book.

خلاصه داستان : جدایی یا سورانس (به انگلیسی : Severance) یک مجموعه معمایی ، درام ، علمی تخیلی و هیجان انگیز محصول کشور آمریکا به کارگردانی مشترک بن استیلر و آئویف مک آردل است که توسط دو کمپانی Endeavor Content و Red Hour Films تولید و منتشر شد ؛ فیلمنامه این سریال را نیز محمد المصری ، دن اریکسون و وی نینگ یو به صورت مشترک به رشته تحریر درآورده و هنرمندانی چون آدام اسکات ، زاک چری ، بریت لوئر ، ترمل تیلمن ، دیچن لنچمن ، گری رابرت برن ، جان تورتورو در آن به ایفای نقش پرداخته‌ اند ؛ در سریال جدایی خواهید دید مارک ، رهبری گروهی از کارکنان اداری را بر عهده دارد که خاطرات زندگی کاری و شخصی‌ آنها از طریق جراحی از یکدیگر جدا شده‌ است. اما زمانی که آنها با همکاری مرموز در خارج از محیط کاری روبرو میشوند ، سفری را برای کشف حقیقت درباره ماهیت واقعی شغلشان آغاز کرده و …

Mark leads a team of office workers whose memories have been surgically divided between their work and personal lives. When a mysterious colleague appears outside of work, it begins a journey to discover the truth about their jobs.

خلاصه داستان : داستان در مورد زوج جوانی است که پس از 8 سال آشنایی با یکدیگر بالاخره تصمیم به ازدواج میگیرند تا برای همیشه با هم باشند تا اینکه...

A stunning cancer diagnosis spurs Abbie to seek a future girlfriend for fiancé and childhood sweetheart Sam, who's clueless when it comes to dating.

خلاصه داستان : درباره یک پسر ۱۵ ساله به نام دانکن است که مانند اکثر افراد ۱۵ ساله می تواند بزرگسالی را در افق ببیند! پول ، آزادی ، ماشین و همسر و… اما در واقع او در حال شکست است. او استثنایی نیست، اما تخیلی رام نشدنی دارد که در آن هرگز چیزی جز شگفت انگیز نیست. مادر دانکن، آنی، مأمور اجرای پارکینگ است که در رویایش میبیند که روزی کارآگاه می شود، او با ترسی دائمی نگران زندگی فرزندش است و برای جلوگیری از این هر کاری انجام خواهد داد. پدر دانکن، جک، لوله کش است. خواهر ۱۲ ساله دانکن، کیمبرلی، بی دست و پا و احساساتی است و می تواند تا ابد کینه ها را حفظ کند و مشکلات هیچ کس از او بزرگتر نیست…

Like most 15-year-olds, Duncan can see adulthood on the horizon: money, freedom, cars and girls; but the reality is more like: always being broke, driving with one's mom sitting shotgun and babysitting one's sister. He's not exceptional, but he has a wild imagination in which he's never anything less than amazing.