خلاصه داستان : تقدیر، سرنوشت لونت که یک سکولار طرفدار آتاترک است و مریم که در محیط یک فرقه‌ی متعصب زندگی می‌کند را به همدیگر گره می‌زند. در این سریال خواهیم دید که با وجود تفاوت‌های عقیدتی و فکری، وقتی بحث اولاد مطرح باشد، پدر و مادرها چقدر می‌توانند قدرت متحدسازی قدرتمندی داشته باشند…

It is about the intersecting fates of Levent, a secular Atatürk supporter, and Meryem, who lives in a bigoted sect, and draws attention to the unifying power of motherhood/fatherhood when it comes to "child", despite differences of belief and opinion.

خلاصه داستان :

Time is a science fiction that questions the world we live in and the universe we live in. What if all those things we didn't choose continue to live in another reality? Meeting on the same...

خلاصه داستان :

خلاصه داستان :

Haziran Gecesi is a Turkish romantic drama television series that was shown in Kanal D. It started in 2004 and had 62 episodes. The main actors were played by Özcan Deniz, Naz Elmas and Burcu Kara. Gökhan Kırdar composed the soundtrack to the series which also includes "Yağmur".

خلاصه داستان :

A successful man leads a happy life with his new lover Ece. But one day, the ambitious old lover Sara, joins her life again with a job offer that she can not refuse. The man who changed his city for his new job by taking his lover Ece with him is soon to be destroyed by the disappearance of Ece.

خلاصه داستان :

When a timid teacher meets a charismatic restaurateur, opposites hardly attract until their painful pasts transform their connection into love.

خلاصه داستان :

Onların da aşkı masallar gibiydi ve evlendiler. Yani masallara göre sona geldiler… Adem'le Didem birbirlerini hala sevmektedirler. Ama evlilik, Adem'in sevgisini ve ilgisini açığa çıkartma reflekslerini köreltmiştir. Didem ise özgüveni ve özgür iradesi elinden alınmış mutsuz bir kadına dönüşmüştür. Tek tutunduğu onu yeniden hayata döndürecek işidir. Adem'i hala çok seviyordur. Kocasının peşinden ailesini, dostlarını, kariyerini bırakarak daha önce sadece haritalarda gördüğü şehirlere bile yerleşmekte tereddüt etmeyen Didem, şimdi aynı fedakarlığı Adem'den bekler. İşte tam bu sırada başka bir masalın prensi hikayemize girer. Artık uyanma vakti gelmiştir…

خلاصه داستان : "حشمت" عاشق دختری می شود و کم کم رابطه بینشان قویتر میشود. قبیله "حشمت" با افراد قبیله مجاور دشمنی دارد و دو قبیله تصمیم میگیرند که با هم صلح کنند. شرط صلح این است که "حشمت" با دختر قبیله مجاور ازدواج کند و "حشمت" ناچارا و بدون تمایل مجبور به ازدواج می شود و ...

A pretty young girl falls for an enigmatic, shy man who sweeps her off her feet. She becomes pregnant but is not allowed to tell him. His advisers are adamant. Back home, they have set up a wedding with the daughter of an antagonistic family and marriage will put an end to the blood feud between them.

خلاصه داستان : این درباره عشق واقعی است ، که فقط یکبار در زندگی رخ می دهد. اما متأسفانه یک بیماری وحشتناک به آنها فرصتی نمی دهد که در کنار هم خوشبخت باشند.

After returning back to family, Leyla tries to fix everytihng while starting a new life wit Iskender. Everything goes smoothly until troubles find Leyla...

خلاصه داستان : یک دختر زمانیکه میفهمد نامزدش به او خیانت میکند با او بهم میزند. یک مرد جوان احساساتی به او کمک می‌کند و عاشق هم می‌شوند، اما شرایطی وجود دارد که آن‌ها را از هم دور نگه می دارد.

A girl gets through a break up with her and her fiancé when she knows that he's cheating on her. A young passionate man helps her and they fall in love but there is some conditions that keeps them from being together.

خلاصه داستان : ثریا که یه دختر جوون و خوشگله در سنین جوونی مادر و پدرشو از دست میده و سنگینی بار زندگی رو به دوش میکشه و در استانبول زندگی میکنه..یهو جلوش یه تاجر جذاب و پولدار به اسم فاروک در میاد …عاشقش میشه و به عنوان عروس به شهر بورسا میره…ثریا در استانبول بزرگ شده و به آزادیش اهمیت زیادی میده و مدرنه…در صورتی که فاروک با اینکه خودشو مدرن نشون میده به خودش و رسم و رسوماتشون متکیه و …

Faruk is the owner of a bus company and the leader of a powerful family in Bursa which is a metropol in Turkey. Faruk meets a violonist girl and falls in love with her. But the dominant mother of Faruk isn't happy with her son's relationship.

خلاصه داستان : خلاصه داستان : 13 مارس 1992 تاریخی است که خانواده ی ارن توسط یک زلزله ی بزرگ از هم میپاشن. قدیر ارن رو که در اون زمان هفده ساله بود، بخاطر این که فکر میکنن مُرده، بین اجساد میندازن ولی چشماشو باز میکنه و به زندگی برمیگرده اما میبینه پدر عزیزتر از جونش رو از دست داده و مادرش با آدم دیگه ای ازدواج کرده. قدیر شوق زندگیشو از دست میده تا زمانیکه با انگشتر یادگار پدرش(که باعث آشنایی پدر و مادرش شده بود و پدرش اونو به قدیر داده بود تا اونو هم به عشق زندگیش برسونه) برحسب اتفاق میافته و آیلیز پیداش میکنه. قدیر در نگاه اول عاشق آیلیز میشه و تقدیر هم مدام اون ها رو با هم رو به رو میکنه…