خلاصه داستان : فداکار عامل FBI مکنزی "Max" De Ridder اخیراً مادر خود را که بهترین دوست و بزرگترین قهرمان او بود از دست داد. در پی غم و اندوه ، رفتار مک کنزی نامناسب شده است و او به زودی خود را معلق می کند. مک کنزی ، عصبانی ، آشامیدنی و گمشده ، به شهر کوچکی که قبلاً برای دیدار در "ماجراهای ستاره" با مادر فقیدش فرار می کرد ، فرار می کند. به زودی پس از ورود مک کنزی به شهر ، وی با فردی ، پسری جوان با نیازهای ویژه با فانکونی آنمی (یک بیماری نادر که با تاریخ انقضا کوتاه همراه باشد) ملاقات می کند. او روزهای محدود ویلچر خود را در خیابان های شهر کوچک مریویل می گذراند. خرد و فرومایگی شبیه به فرد ، در دیواره های ناامیدکننده و درد مک کینزی نفوذ می کند

Three women’s lives intersect at a lakeside resort and are forever changed by the love of a special needs boy.

خلاصه داستان : درباره فردي به نام دبي هست کسي که مغز کوچيکي داره , آرزوش اينه که تو برنامه هاي تلويزيوني شرکت کنه و يه مدل تو برنامه هاي لاتاري و قرعه کشي ها باشه. از طرفي ديگه زن چاق اما باهوشي به اسم جين رو داريم که يه وکيل دعاوي هست. ماجرا از جايي شروع ميشه که دبي مشغول ماشين سواري هست که تصادف مي کنه و مي ميره…

A shallow model suddenly dies in an accident only to find her soul resurfacing in the body of a brilliant, plus-sized attorney.

خلاصه داستان : دوستان مادام العمر ، “مدی” “هلن” و “دانا سو” در جنوب شهر کوچک Serenity ، روابط خانوادگی و شغلی خود را شریک می شوند تا با یک دیگر زندگیشان را به پیشرفت برسانند...

Lifelong friends Maddie, Helen and Dana Sue lift each other as they juggle relationships, family and careers in the small, Southern town of Serenity.