خلاصه داستان : یک روز صبح ، پلیس هشت جنازه ، قربانی گلوله ، در نزدیکی یک خانه کشاورزی پیدا کرد. آنها همچنین یک مرد زخمی را پیدا می کنند که داستان آنچه اتفاق افتاده را بازگو می کند. وی آلن وایت (سر جان هرت) پدر یک زن جوان در انتظار پیوند قلب است. شب قبل ، پسر زخمی او دنی (نیک موران) با روایت داستان آدم ربایی به اشتباه پیش او آمده است. دنی ، که آلان هشت سال است او را ندیده است ، یک معامله را پیشنهاد می دهد. اگر آلن به عنوان یک قربانی آدم ربایی ظاهر شود ، که منجر به مرگ او می شود ، دنی قلب خود را برای پیوند خواهرش اهدا می کند. اگر آلان امتناع کند ، پس دنی و دوستانش ، "خون جدید" که برای کمک به آدم ربایی استخدام شده بود ، می میرد. آلن چه خواهد کرد ، و واقعاً اینجا چه خبر است
Alan White is a desperate man; his daughter must have a heart transplant to live. He gets an unexpected visit from his adult son, Danny, a criminal who hasn't spoken to his family in years. Danny lost track of a man marked for death and is afraid to face his merciless crime boss. In Danny's plight, Alan sees a way to save both of his children, already prepared to die in order to donate his heart to his daughter, he will stand in for Danny's escaped hostage.