خلاصه داستان : داستان واقعی ماجرای «لیزی بوردن» ( کریستینا ریچی )، زنی که در سال 1982 دست به قتل پدرش و مادرخوانده اش زد...

Lizzie Borden Took An Ax chronicles the scandal and enduring mystery surrounding Lizzie Borden, who was tried in 1892 for axing her parents to death. As the case rages on, the courtroom proceedings fuel an enormous amount of sensationalized stories and headlines in newspapers throughout the country, forever leaving Lizzie Borden’s name in infamy.

خلاصه داستان : هنگامی که در یک فروشگاه پوشاک اتفاقاتی عجیب باعث کشته کارمندان فروشگاه می شود ، امید همه به "لیبی" یک فروشنده ی جوان که می بایست این موجود را متوقف کند و…

When a possessed pair of jeans begins to kill the staff of a trendy clothing store, it is up to Libby, an idealistic young salesclerk, to stop its bloody rampage.

خلاصه داستان : آلیسون ویتفورد فکر کرد که همه چیز را در اختیار دارد. او که یک زن حرفه ای موفق بود ، در برابر ازدواج مقاومت کرد تا اینکه "یکی" را پیدا کرد. و دومنیک همه چیزهایی بود که او در یک مرد امیدوار بود. هنوز در مرحله ماه عسل ازدواجش ، دنیای آلیسون زیر و رو می شود که دومینیک ناگهان در یک تصادف رانندگی می میرد. هنگامی که مشخص شد وی به قتل رسیده است و سپس اسرار بیشتری درباره زندگی دومنیک آشکار می شود. به زودی مشخص می شود که آلیسون تنها عزادار دومنیک نبود و مرگ او تنها آغاز یک طرح بزرگتر بود. شاید بالاخره شوهر کامل او چندان بی عیب نبوده و شاید برای برخی از اسرار او ارزش کشتن باشد

Alison Whitford thought she had it all. An accomplished career woman, she resisted getting married until she found “the One.” And Dominick was everything she had ever hoped for in a man. Still in the honeymoon phase of her marriage, Alison’s world is turned upside down when Dominick dies suddenly in a car accident. When it’s revealed that he was murdered and then even more secrets about Dominick’s life come to light. It soon becomes clear that Alison was not the only one mourning Dominick, and that his death was only the beginning of a larger plan. Perhaps her perfect husband wasn’t so perfect after all, and some of his secrets may be worth killing for…

خلاصه داستان : یک مردی بنام لیام پس از اینکه از یک حادثه رانندگی به هوش می آید، حافظه اش را از دست می دهد. او حتی نمی داند چه کسی است برای همین به شهری که در نزدیکش است می رود اما او فقط بدن های مرده را می بیند، و همه با چشمان عجیب و رنگ پریده و ...

Liam wakes from a car crash with no memory of who he is. As he makes his way into town to look for help, he finds only dead bodies, all with strange pale eyes. Liam's first assessment is that a virus is present in the air, but he soon discovers the horrible truth: anyone who comes within a 50-foot radius of him dies instantly.