خلاصه داستان : خانم بهل مستقر در دهلی معتقد است که پسرش ، سامر ، خود را به عنوان یک قهرمان بالیوود به مراتب بزرگتر از شوهرش رقم می زند. با اعتقاد بر اینکه مادرش ، که متعاقبا درگذشت ، سمیر به بمبئی نقل مکان می کند ، بارها و بارها به استماع رسیدگی می شود ، تقریباً این کار را می کند اما در ساعت یازدهم جایگزین می شود. علی رغم کار به عنوان یک فرد تحویل پیک ، وی قادر به پرداخت اجاره خود نیست و توسط برادر صاحبخانه اش اخراج می شود. او به عنوان معلم رقص در دبیرستان Model به پایان می رسد ، هر روز صبح از مدرسه استفاده می کند تا از امکانات خود استفاده کند و در حالی که عاشق ترانه نگار ، تینا شارما است ، از ماشین خود استفاده می کند. با ملاقات راجیف شارما ، به او وعده داده می شود
Sameer is the archetypal struggler who leaves his dad in Delhi and comes to Mumbai, chasing dreams of becoming a star in Bollywood. Does he manage to survive the bleak and grueling rounds of endless auditions, broken promises and missed chances?