خلاصه داستان : نیو اورلیانز، سال 1939. «کارفیس»، صاحب کازینو و شریک تجاری سابق سگی به نام «چارلی»، به نوچه اش دستور کشتن «چارلی» را می دهد. «چارلی»، به نوچه اش دستور کشتن «چارلی» را می دهد.

When a casino-owning dog named Charlie is murdered by his rival Carface, he finds himself in Heaven basically by default since all dogs go to heaven. However, since he wants to get back at his killer, he cons his way back to the living with the warning that doing that damns him to Hell. Once back, he teams with his old partner, Itchy, to prep his retaliation. He also stumbles onto an orphan girl who can talk to the animals, thus allowing him to get the inside info on the races to ensure his wins to finance his plans. However, all the while, he is still haunted by nightmares of what's waiting for him on the other side unless he can prove that he is worthy of Heaven again.

خلاصه داستان : با تغییر آب و هوای دنیا، دایناسورهای گیاه خوار که با کمبود مواد غذایی روبه رو شده اند، به سوی «دره ی بزرگ»، قلمرویی افسانه ای که در آن گیاهان فراوانی یافت می شود، به راه می افتند...

An orphaned brontosaurus named Littlefoot sets off in search of the legendary Great Valley. A land of lush vegetation where the dinosaurs can thrive and live in peace. Along the way he meets four other young dinosaurs, each one a different species, and they encounter several obstacles as they learn to work together in order to survive.

خلاصه داستان : پس از مواجهه با کوسه در دریای جهان ، شان برودی به آمیتی برگشته است. در اینجا او نقش پدر خود را به عهده گرفته است ، که برای اداره پلیس کار می کند و با یک زن جوان به نام تیفانی درگیر است. مادرش ، الن ، هنوز در آمیتیشن زندگی می کند. مایک برودی اکنون با کارلا ازدواج کرده است و در حال تحقیق در مورد حلزون های کونچر با همسرش جیک در باهاما است. یک شب ، در حالی که مشغول تعمیر یک شناور در بندر امیت از قایق پلیس بود ، شان را از زیر کمین گرفته و توسط دشمن قدیمی بردی ، یک کوسه بزرگ سفید کشته می شود. بعد از تشییع جنازه ، الن از مایك می خواهد كه از آب بماند ، اما او امتناع می كند و الن را به همراه خود و همسر و دخترش

After another deadly shark attack, Ellen Brody decides she has had enough of New England's Amity Island and moves to the Caribbean to join her son, Michael, and his family. But a great white shark has followed her there, hungry for more lives.