خلاصه داستان : این اثر به زندگی سلطان صلاح الدین ایوبی در قرن دوازدهم و چگونگی رهبری او در فتح بیت المقدس می پردازد. علاوه بر این، بر مبارزات و نبردهای او علیه صلیبیون و هدف او برای متحد کردن سرزمین های اسلامی شام، شمال بین النهرین، مصر و شبه جزیره عربستان تحت حکومت او تمرکز دارد.

The television series centers on the life of Salahudddin, a 12th-century Muslim ruler, and his conquest of Jerusalem. It also delves into his challenges and conflicts against the Crusaders, as well as his ambition to unify the Muslim territories of Syria, northern Mesopotamia, Palestine, and Egypt under his leadership.

خلاصه داستان : "حشمت" عاشق دختری می شود و کم کم رابطه بینشان قویتر میشود. قبیله "حشمت" با افراد قبیله مجاور دشمنی دارد و دو قبیله تصمیم میگیرند که با هم صلح کنند. شرط صلح این است که "حشمت" با دختر قبیله مجاور ازدواج کند و "حشمت" ناچارا و بدون تمایل مجبور به ازدواج می شود و ...

A pretty young girl falls for an enigmatic, shy man who sweeps her off her feet. She becomes pregnant but is not allowed to tell him. His advisers are adamant. Back home, they have set up a wedding with the daughter of an antagonistic family and marriage will put an end to the blood feud between them.

خلاصه داستان : این سریال داستان زندگی آسیه است که در سن کم صاحب دو بچه میشود و شوهرش جمال او را ترک میکند و او را با مشکلات زندگی تنها میگذارد. آسیه با وجود تمام نداری ها و مشکلات زندگی، خودشو وقف شادی بچه هاش کرده و هم براشون پدر بوده و هم مادر. زندگی آسیه بعد از فلاکتی که سر دخترش نرگس میاید به کل زیر و رو میشود و برای حفاظت از دخترش، وارد راهی بی بازگشت میشود و در اون اثنا از طرفی هم با ماهر، غریبه ای که سعی داشت کمکشون کنه، آشنا میشه. برای آسیه که به لطف ماهر به عمارت دمیرهان پناه برده، این یک نجات نیست، بلکه شروع یک جنگ جدیده….

Asiye, who struggles with her two young children at a young age, devotes herself to the happiness of her children despite all her deprivation, and is both a mother and a father to them, her life turns upside down with the disaster that happened to her daughter Narcissus, whom she avoids from her eyes. After that, Asiyah's path crosses with Mahir, an unfamiliar stranger who helps them, who is dragged on an irreversible journey with his children for the sake of protecting his daughter. Mahir, who helps them with humanitarian feelings and takes them to his car, is unaware yet that he will change the fate of both himself and Asiye and their children with this decision he has made. For Asiye, who took refuge in the Demirhan Mansion thanks to Mahir, this is not a salvation, but the beginning of a whole new war.

خلاصه داستان : اسم من ملک داستان غم انگیز ملک را به تصویر میکشد که از بچگی در گازیانتپ بزرگ شده و از مراسم نامزدیش فرار میکند و با کسی که عاشقش است به آلمان فرار میکند ولی سرطان میگیرد و مجبور میشود با سه بچه به خانه ی پدری برگردد…

Melek will rebuild her life with her family and children. Melek is struggling to survive with her three children.